به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ کارگاه فلسفه علم با ارائۀ لطف الله نبوی عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار گردید، در طی ۶ جلسه با حضور اساتید، طلاب و دانشجویان حوزۀ علمیه مشهد و دانشگاه فردوسی مورد استقبال قرار گرفت که خلاصۀ مباحث دکتر نبوی به شرح ذیل است:
وی ابتدا دربارۀ چیستی علم و چیستی روش علم سخن به میان آورد عنوان کرد: این که علم چیست هنوز تعریف جامع و بدون اشکالی از آن ارائه نشده است امّا به نظر می رسد باید به توصیف آن و کاری که دانشمندان علوم طبیعی می کنند اشاره کرد تا ماهیت آن را درک کنیم. امّا درباب روش علم نظرات و پیشنهادات زیادی ارائه شده است که آن هم مورد نقض و ابرام است. این راه حل ها عبارتند از: استقراء گرایی، ابطال گرایی، برنامه های پژوهشی، بی روشی، روش پارادایمی. استقراء گرایی به عنوان نظریۀ روش علمی، به فرانسیس بیکن باز می گردد.
مهمترین اثر او کتاب ارغنون نو بود که برای از دور خارج کردن ابزار استدلال ارسطو یعنی ارغنون او بود. بیکن روش استقرایی پیشینیان را مورد نقد قرار داد به این دلیل که روش استدلال ارسطویی و پیروان او ناظر به صورت و نه محتوای استدلال است. چرا که تنها به موارد مثبت توجه داشته اند و باغفلت ورزیدن از موارد منفی، با عجله و شتاب احکام کلی صادر کردهاند. به همین دلیل روش استقرایی خود را روش استدلال واقعی و «روش علمی» نامید. زیرا مبتنی بر مشاهده بود.
او اهل علم و تکنولوژی را میستود و از آنها حمایت می کرد. ویلیام هیول فیلسوف استقراء گرای بعدی است که منتقد مکتب تجربه گرایی انگلیسی است که تمامی دانش را بر پایه تجربه بنا مینهد و هم منتقد ایدهآلیسم آلمانی که سعی در بنا نهادن علم بر اساس تصورات پیشینی دارد؛ در عین حال از هر دو مکتب نیز عناصری را وام میگیرد.
فلسفه علم هیول بسیار تحت تاثیر فلسفه کانت است. همچنین میل از فیلسوفان قرن نوزدهم مدافع مشرب استقراءگرایی بود. کتابنظامی منطقی او بیشتر در دفاع از استقراء به عنوان روش علم است. او استنتاج استقرایی را «عمل کشف و اثبات گزاره های کلی» تعریف میکرد.ذپوزیتیویست های حلقۀ وین هم طرفدار استقراء گرایی بودند و اعتبار قوانین کلی و تئوریهای علوم تجربی را به این دلیل قبول داشتند که مبتنی بر اصل استقراء بود. رودولف کارنپ از فیلسوفان حلقۀ وین وهانس رایشنباخ که از متفکران مرتبط با حلقۀ وین بود اصل استقراء را اصل بنیادی می دانستند. کارنپ کوشید تا با توسّل به نظریّۀ ریاضی احتمالات مشکل استقراء را حل کند. او در دومقالۀ معروفش، «استقراءواحتمالات آماری» ودیگری«استقراء و احتمالات منطقی» که اولی بخشی از زبان موضوعی علم و دومی بخشی از ماوراء زبان علم است که مورد استعمالش گزاره هایی دربارۀ احتمالات آماری است از منطق استقرایی دفاع کرد.
رایشنباخ هم با توسل به بنیادی بودن اصل استقراء از آن دفاع کرد. خلاصۀ انتقادات بر اصل استقراء به عنوان روش علم به این صورت است که: برخی با توسل به دوری بودن اصل استقراء آن را نقض کردند، برخی دیگر با توسل به دوری بودن و اصل یکنواختی آن را نقض کردند، پوپر با توسل به تحلیلی نبودن اصل استقراء و مشکل دور و تسلسل آن را طرد کرد. توجیهاتی هم که برای دفاع از اصل استقراء بیان شده عبارتند از: برخی با اصل روان شناختی و اصل یکنواختی طبیعت، برخی با توسل به اصل یکنواختی طبیعت و شاهد ذاتی استقراء، بیزگرایان، کارنپ و رایشنباخ با توسل به نظریۀ احتمالات آماری – منطقی و فرض بنیادی بودن استقراء، آن را توجیه کردند.
از نظر پوپر برای توجیه استنتاجات استقرایی نیازی به اصل استقرایی ، احتمال و تأیید نداریم و درنتیجه نیازی هم به ایمان کورکورانه(چنان که راسل داشت) به چنین اصلی نیست. پس باید بدنبال پیشنهاد نظریۀ دیگری در باب روش علمی بود که غیر استقرایی باشد. راه حل پیشنهادی پوپر روش حدسها و ابطالها بود. پوپر معتقد بود اصلاً کار مشاهدات و به طور کل کار علم اثبات نیست و بلکه ابطال است.
اگر ما یک قوی سیاه ببینیم آنگاه با منطق قیاسی می توانیم کذب گزارهای که می گفت همۀ قوها سفیدند را اثبات کنیم. این همان حالتی است که عدم تقارن میان اثبات و ابطال نام دارد. به این معنا که هرمقدار مشاهدات درتأیید یک تئوری ببینیم باز نمیتوانیم آن را اثبات کنیم و به قاعدهای کلی برسیم، اما به محض مشاهدۀ کافی است یک مورد نقض می توانیم آن تئوری را ابطال کنیم. همین امر پوپر را به تبیین روشی علمی برمبنای حدسها و ابطالها یا ابطال گرایی سوق داد.
علم با استقراء آغاز نمی شود بلکه با حدس آغاز می شود. دانشمندان چگونه عمل می کنند؟ بنابر نظر پوپر آنان با نقادی و آزمایش حدسهایشان را ابطال می کنند. حدسی که در برابر تعداد موقّتی آزمایش تاب آورده باشد موقتا پذیرفته می شود امّا فقط بطور موقت. اما مشکلات آن عبارتند از اینکه ابطال گرایی خود ابطال پذیر نیست، مفهوم درجۀ ابطال محل اشکال است، و از همه مهمتر اینکه ابطال گرایی با تاریخ علم سازگاری ندارد.
نظر شما